-
هرگز کسی به فکر کسی مثل من نبود
شنبه 4 مردادماه سال 1393 15:55
وقتی که رفت رفتنش آزارتان نداد حتی نگاه هاش کسی را تکان نداد این زن نخواست همدم تنهایی اش شوید هرگز به سرنوشت خودش راهتان نداد این زن تمام عمر خودش را نقاب بست حتی به خویش نیز خودش را نشان نداد این زن منم که زندگی ام زیستن نبود هرگز کسی به فکر کسی مثل من نبود این زن فقط شکست فقط خرد شد همین آن را که باد برد و نیاورد...
-
شهوت خورشید را در خواب دیدم
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 02:51
ماهی آب زلالم ساده ام صافم زلالم شورش چهل ماه را در آب دیدم شهوت خورشید را در خواب دیدم چشم از هر چه پلیدی بسته دارم عاشقم ، عشق تو را پیوسته دارم زخم قلاب تو بر کامم نشسته زخم هجرت بر دل و جانم نشسته سالها چشمم به در بود عشق تو هر دم به بر بود بی تو رفتم تا ستاره بی تو بشنیدم ترانه بی تو این لبهای بسته منتظر بر تو و...
-
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 23:50
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینم شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟ این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند با این همه مخواه که تنها ببینیم مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی بی خویش در سماع غزل ها ببینیم...
-
وقتی به هم نمی رسیم ، تو مصدر قصه می شی
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 15:58
وقتی به تو نمی رسم ، چه فایده از سروده هام تو آخر صداقتی ، من عاشق سروده هام وقتی به هم نمی رسیم ، تو مصدر قصه می شی من اینجا عاشق می مونم ، تو آخر قصه می شی وقتی شبام تو خالیه ، خیال تو جاش خالیه بی تو دلم چه حالیه ، اگه بیایی چه عالیه دیگه شب و روز نداره ، کی میدونه ، کی به کیه زمونه بی ثمر شده ، عاشقی هر کی هر کیه...
-
شاعر شنیدنی ست
شنبه 27 آذرماه سال 1389 19:17
حتی اگر هزار هزار بار دگر بد بیاورد هرگز کسی به جز تو دلش را نمی برد دیوانه ! زیر قیمت تو قلب خویش را حتی اگر کسی بفروشد ، نمی خرد ( شاعر شنیدنی ست ) … نه خانم ! پریدنی ست اما به روی شانه هر کس نمی پرد این گرگ با نژادترین گرگ گله است آهوی هم قبیله خود را نمی درد او پیش از این که گرگ شود ، بره بوده است اصلا بعید بوده...
-
او که از عشق نترسید منم یا دریا ؟
جمعه 14 آبانماه سال 1389 19:00
می روم تا برسم تا برسم تا ...دریا تا دلم را ببرد وقت تماشا دریا پیش از این درد مرا هیچ نمی فهمیدند می روم تا که بگویم پس از این با دریا می روم تا برسم تا لب ساحل ... ساحل تا صدایش بزنم باز که دریا ... دریا دست من را ، سبد خواهش من را پر کن خالی از هر چه ، نمی دانم و اما ... دریا او که در آینه می گردد و می گرید کیست ؟...
-
درگیر احساسی ولی ، کمی عاقل تر می شوی
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 18:59
ببخش اگر با رفتنم ، کمی تنهاتر می شوی میان بوسه های من ، کمی عاشق تر می شوی ببخش اگر جبر زمان دیواری شد میان ما درگیر احساسی ولی ، کمی عاقل تر می شوی ( رضا طاهری )
-
گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 13:28
راستش من زیاد رپ گوش نمیکنم ولی این آهنگ جزو معدود آهنگ هایی هستش که گوش میدم به مفهومش دقت می کنم ... شما هم دقت کنین و نظرتون رو بهم بگید ... لطفا همراه با آهنگ متن رو هم بخونید هه ! هیچ کدومتون نمیفهمین به خدا هیچ کدومتون نمیفهمین وقتی دنیات واقعا سیاه شده وقتی موقع نوشتن بغضت میترکه میفهمی چه حسی داره ؟؟؟ میگی همه...
-
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 01:32
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه ، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو...
-
از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکی ام
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 15:31
دفتر عشق که بسته شد دیدم منم تموم شدم خونم حلال ولی بدون به پای تو حروم شدم اونی که عاشق شده بود بدجوری تو کار تو موند برای فاتح دلت حالا باید فاتحه خوند تموم وسعته دلو به نام تو سند زدم غرور لعنتی می گفت بازی عشقو بلدم از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکی ام چرا گذشتم از خودم چرا غرق تاریکی ام دفتر عشق که بسته شد دیدم...
-
دستامون از هم جدا نیست
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 19:20
اگه این دنیا همینه اگه پامون رو زمینه دستامون از هم جدا نیست اگه غم باز تو کمینه ( رضا طاهری )
-
جایی که سهم مرد بجز تازیانه نیست
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 12:45
اینجا کسی برای کسی کس نمی شود حتی عقاب در خور کرکس نمی شود جایی که سهم مرد بجز تازیانه نیست حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست ما می رویم مقصدمان نا مشخص است هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است از سادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم اینجا که گرگ با سگ گله برادر است ما می رویم ماندن با درد فاجعه است در عرف ما نشستن یک مرد...
-
هنوزم زخمی سیب فریبم
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 21:29
پر از بغضم پر از حرف سکوتم تو رو گم کردم اما روبروتم منو برگردون اون جایی که بودم آخه تا کی گرفتار قنوتم تو دنیایی که جای آرزوهاست کسی جز تو منو عاشق نمیخواست بیا تا سر بذارم رو ی شونه ات دلم مثل خودت تنهای تنهاست هنوزم زخمی سیب فریبم اسیر این شبای نا نجیبم تو خوبی کن بیا به خلوت من تو که میدونی من اینجا غریبم هنوزم...
-
بی مرامی کار ما نیست ، ما خود اصل وفائیم
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 19:30
تو از اون بالای بالا ؛ ما ماله جنوب شهریم تو یه دنیا مال داری ، ما با مال دنیا قهریم ما یه شاه با مروت ، توی کشور صفائیم بی مرامی کار ما نیست ، ما خود اصل وفائیم بچه ی جنوب شهریم ، ما با مال دنیا قهریم کشته ی معرفتیم ما ، عاشق رفاقتیم قربون قد و بالات ، بگو برن سوارات یه لحظه تنها باشیم ، بشم فدای چشمات تا کی میخوایی...
-
وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 01:11
وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونن دست تکون بدی... وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند... وقتی...
-
وقتی یک بار دیگر تاریخ تکرار می شود
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 17:35
وقتی یک بار دیگر تاریخ تکرار می شود و با بی کفایتی ارتشی که می بایست نماد غرورت باشد اما عکس حقارت را با شادی عرب ها آن هم برروی خاک سرزمینت، در قالب عیدی بر روی صورتت می نشاند، فقط می توانی برای پاشیدن آب بر روی آتشی که تمام وجودت را می سوزاند یک جمله را در ذهنت یو یو کنی و تکرار کنی که این شکست قطعا درسی برای پیروزی...
-
به احترام عشق ... یک دقیقه سکوت
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 19:59
سکوت کن ... گاهی وقتا سکوت ، همه ی ناگفته های ما رو از تو چشمامون به سادگی فریاد می زنه پس حالا که میخوایی دل به دل این ترانه بدی حالا که با من هم ترانه شدی به احترام عشق . . . یک دقیقه سکوت رها کن پرنده ی به آسمون پریده رو ، برو رها کن تولد به انتها رسیده رو ، برو بذار به حال خسته ی خودم بمونمو برم سکوت آخرینمو برات...
-
دست دوستی
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 21:18
وقتی دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد. وقتی دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او...
-
عشق نبض تر شالیست ، تو هم می دانی
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 23:25
عشق نبض تر شالیست ، تو هم می دانی روح شب های شمالیست ، تو هم می دانی نه که از مقدم مهمان بدمان می آید دردمان سفره ی خالیست ، تو هم می دانی ( ؟؟؟ )
-
اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 19:59
کنار قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه اینقدر خاطره داری که گویی قد یک قرنه گلو می سوزه از عشقت عشقی که مثل زهره ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره درسته با منی اما به این بودن نیآزارم تو که حتی با چشماتم نمیگی آه دوست دارم اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود وگرنه رنگ خودخواهی نشسته تویه چشمات بود هر چی عشقه توی...
-
زمستان است و همه ی بی برفی مرا خواهد کشت
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 22:33
بهار نیست ... بهار باشد هم ، بی برگی مرا خواهد کشت زمستان است و همه ی بی برفی مرا آزار می دهد زمستان بی برف ، مثل حال من بی توست سالها بدون برف زمستان من سر شد ولی سرما اندوخته ی همه ی عمرم شد سوز سر ما بر استخوان می ماند مثل سوز عشق تو در دلم مثل سردی تو بر تنم زمستان می رود و روسیاهی به ذغالی می ماند ، که هرگز...
-
خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 18:58
به چه قیمیتی گذشتی از شبای خیس مهتاب چی گذاشتیم از من و تو به جز آرزوی برآب به چه قیمیتی غرور و سر راهمون کشیدیم چرا لحظه های با هم بودنامونو ندیدیم خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود هر دو تامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد چیزی از لحظه نمونده من و تو لحظه رو کشتیم حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم اگه دوسم...
-
یاد تو ...
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 19:51
امشب... من برای خودم یک لیوان شراب با طعم ملس بی تفاوتی ریختم... شمعها را روشن کردم... بهترین لباسم را به تن کردم ... درست در وسط اتاق خواب ... آنجا که عمیق ترین نقطه زندگیم است... در تنهایی مطلق برای خودم جشن گرفتم... و با بی صداترین آهنگ عالم با صدایی بلند رقصیدم! امشب خاطره و عقل و شعور را لابلای کتابهایم حبس...
-
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 19:45
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن ( ؟؟؟ )
-
بگو آن راز بگو آن راز که ذهنم سخت مخدوش است
پنجشنبه 26 دیماه سال 1387 16:00
شعری از دختر خاله ی عزیزم میترا کرد بخوان درگوش من شعر رهایی را تنم از سر به پا گوش است بگو آن راز بگو آن راز که ذهنم سخت مخدوش است من آن راز نهانی را نیامد از دهان بیرون گلویش سخت چسبیدم من او را زنده چالیدم و ای آوارها یکسر فرو ریزید شما را گویم ای تک آجران ای آجران سخت بی وجدان سر ما را به ضرب غیرت بی غیرتی هاتان...
-
اگه عاشق بشی خونه ات خرابه
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 19:10
دوستان عزیز ، اگر نام سراینده ی این ترانه رو میدونید ، تو نظرات برام بنویسید ... ممنونم بذار تنها باشم ، تنها بمیرم دیگه از درد و غم آروم بگیرم برم پیدا کنم یه جای خلوت بشینم اشک بریزم تا قیامت برو ای دل بخواب که وقت خوابه سلام تو همیشه بی جوابه به تو بی دست و پا از من نصیحت اگه عاشق بشی خونه ات خرابه چرا ای دل تو...
-
از تو ، از عشق و شهوت خسته ام
یکشنبه 12 آبانماه سال 1387 22:36
از تو و اینهمه تکرار ، خسته ام از تو و ناز و نیازها ، خسته ام من برای پیکر فردای ناپیدا از تو ، از عشق و شهوت خسته ام ( رضا طاهری )
-
طوطی های فاحشه
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 19:51
خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه...
-
هر از گاهی به یادت اشک ریزم
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 19:20
هر از گاهی به یادت اشک ریزم تو ای همراهترین ، از تو گریزم تو را با سادگی همراه کردم تو را با عشق و دل همراز کردم تو که جسمم بدون تو هیچ است تمام هستها و نیستها ، آندم پوچ است چرا این جسم من پرشد ز احساس من از تو اینچنین گردیدم حساس دگر این پیکر حساس و محزون نمی خواهد ترا ای روح مسجون ( رضا طاهری )
-
مینویسم امشب از صفای دل، نامهای پر آرزو برای تو
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 14:10
ای که دور از تو چون مرغ پرشکستهام بی تو در باغ غم، منتظر نشستهام مینویسم امشب از صفای دل، نامهای پر آرزو برای تو که به دیدنم بیا، دور از این بهانهها تو طنین شعر عاشقانهای همچو روح شادی زمانهای تو بیا که بشکفد به لبم ترانهای چه شود گر بدهی جواب نامهی مرا بنویسی دو سه جمله با کلام بیریا که در آنجا ز خیال من...