تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

هر از گاهی به یادت اشک ریزم

 

هر از گاهی به یادت اشک ریزم
تو ای همراهترین ، از تو گریزم
تو را با سادگی همراه کردم
تو را با عشق و دل همراز کردم
تو که جسمم بدون تو هیچ است
تمام هستها و نیستها ، آندم پوچ است
چرا این جسم من پرشد ز احساس
من از تو اینچنین گردیدم حساس
دگر این پیکر حساس و محزون
نمی خواهد ترا ای روح مسجون

( رضا طاهری )

می‌نویسم امشب از صفای دل، نامه‌ای پر آرزو برای تو

 

ای که دور از تو چون مرغ پرشکسته‌ام
بی تو در باغ غم، منتظر نشسته‌ام
می‌نویسم امشب از صفای دل، نامه‌ای پر آرزو برای تو
که به دیدنم بیا، دور از این بهانه‌ها
تو طنین شعر عاشقانه‌ای
همچو روح شادی زمانه‌ای
تو بیا که بشکفد به لبم ترانه‌ای
چه شود گر بدهی جواب نامه‌ی مرا
بنویسی دو سه جمله با کلام بی‌ریا
که در آن‌جا ز خیال من نمی‌شوی رها
پس از این هم نبری به عشق دیگری تو راه
می‌نویسم امشب از صفای دل
نامه‌ای پر آرزو برای تو
که به دیدنم بیا
دور از این بهانه‌ها…