تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

تنهای ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست

اینجا فقط حرف دله ... باورش هرچند مشکله

به احترام عشق ... یک دقیقه سکوت

 

سکوت کن ...

گاهی وقتا سکوت ، همه ی ناگفته های ما رو

از تو چشمامون به سادگی فریاد می زنه

پس حالا که میخوایی دل به دل این ترانه بدی

حالا که با من هم ترانه شدی

به احترام عشق ... یک دقیقه سکوت

رها کن پرنده ی به آسمون پریده رو ، برو

رها کن تولد به انتها رسیده رو ، برو

بذار به حال خسته ی خودم بمونمو برم

سکوت آخرینمو برات بخونمو برم

جواب گریه های این دل شکستمو نده

جواب هق هق دل به گل نشستمو نده

دلم تو شک موندنو پاهام رو ریل رفتنه

گناه این جدا شدن ، نه از توئه نه از منه

حالا که پلک  عاشقانه های ما نمی پره

سکوت کن ، سکوت کن ... سکوت حرف آخره ، سکوت حرف آخره

رها کن پرنده ی به آسمون پریده رو ، برو

رها کن تولد به انتها رسیده رو ، برو

تحملم نکن ولی نگو که خسته ای ز من

برو ولی تو این ترانه حرف رفتنو نزن

اگه نشستمو عصا شدی به روی من نیار

این از خودم بریدنو به پای بی کسیم بذار

دلم تو شک موندنو پاهام رو ریل رفتنه

گناه این جدا شدن ، نه از تو ئه نه از منه

حالا که پیلک عاشقانه های ما نمی پره

سکوت کن سکوت کن ... سکوت حرف آخره ، سکوت حرف آخره  

( ؟ ؟ ؟

 

 

  

دست دوستی

 

وقتی  دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد.

http://www.picbaran.com/files/bfkj7bfylze1vxr279ve.jpg

وقتی  دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد. 

 

عشق نبض تر شالیست ، تو هم می دانی

 

عشق نبض تر شالیست ،  تو هم می دانی

روح شب های شمالیست ، تو هم می دانی

نه  که  از  مقدم  مهمان  بدمان  می آید

دردمان سفره ی خالیست ، تو هم می دانی  

( ؟؟؟

 

 

 

اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود

کنار قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه

اینقدر خاطره داری که گویی قد یک قرنه

گلو می سوزه از عشقت عشقی که مثل زهره

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره

درسته با منی اما به این بودن نیآزارم

تو که حتی با چشماتم نمیگی آه دوست دارم

اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود

وگرنه رنگ خودخواهی نشسته تویه چشمات بود

هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی

چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه

زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه

شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس

چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواس

تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه

اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه این عشق نیمه ی تو رو رو کرد

نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد

هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت ، تو که هیچ وقت نمی فهمی 

( ؟؟؟

 

زمستان است و همه ی بی برفی مرا خواهد کشت

 

بهار نیست ...

بهار باشد هم ، بی برگی مرا خواهد کشت

زمستان است و همه ی بی برفی مرا آزار می دهد

زمستان بی برف ، مثل حال من بی توست

سالها بدون برف زمستان من سر شد

ولی سرما اندوخته ی همه ی عمرم شد

سوز سر ما بر استخوان می ماند

مثل سوز عشق تو در دلم

مثل سردی تو بر تنم

زمستان می رود و روسیاهی به ذغالی می ماند ، که هرگز نداشتم

زندگی ام مانند هزاران هزار ثانیه ، بدون حادثه می میرد

و تنها امید زندگی ام بارش برفی سفید در حیاط خانه ام است

آخ اگر برف ببارد

اگر برفی ببارد

تو را برف شیره ای سپید خواهم داد

سفیدی برف و سردی تو  ، خون رگهایم را سفید کرد ه

خونم سفید

بختم سیاه

در این فصل بی برگی

در این سرمای بی برفی

زبانم سبز

چشمانم سرخ ...

زمستان است و همه ی بی برفی مرا خواهد کشت  

( رضا طاهری

 

خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود

 

به چه قیمیتی  گذشتی از شبای خیس  مهتاب
چی گذاشتیم از من و تو به جز آرزوی  برآب
به چه قیمیتی غرور و سر راهمون کشیدیم
چرا لحظه های با هم  بودنامونو  ندیدیم
خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود
هر دو تامون کم گذاشتیم که  ترانه هامونم  مرد
چیزی از لحظه نمونده من و تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
اگه  دوسم  نداری  به  روم  نیار
 یه  چیزی از غرورم  واسم  بذار
نذار تو فکر تنهایی  گم  بشم
 نذار حرف و حدیث مردم بشم
دلمو اینقده  نشکن  آخه  این  دل  عاشقت  بود
له  نکن  این قلب  خونو آخه  روزی لایقت بود
دلمو اینقد  نسوزون مگه چی مونده از این دل
رفتی و با  بی وفاییت  زدی مهر نحس باطل
تو که دوست نداشتی باشی چرا آتیشم کشیدی
اون که تو خودخواهیات مرد دل من بود تو ندیدی
از تو خوونه ی وجودم به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مردو ،  ندیدی نشنیدی
اگه دوسم نداری به روم نیار
 یه چیزی از غرورم واسم بذار
نذار تو فکر تنهایی گم بشم
 نذار حرف و حدیث مردم بشم  

( ؟؟؟