ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نیافت
باغ، هرگز این چنین تنها نبود
تاج های نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه تان
صبح می خندد خودآرایی کنید!
اشک های یخ زده، آیینه تان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!
روزگاری، شام غمگین خزان
خوش تر از صبح بهارم می نمود
این زمان – حال شما، حال من است
ای همه گل های از سرما کبود !
روزگاری، چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه ی مهتاب را
این زمان – دور از ملامت های ماه –
چشم می بندم که جویم خواب را
روزگاری، یک تبسّم، یک نگاه
خوش تر از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هر که دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاری، هستی ام را می نواخت
آفتابِ عشقِ شورانگیزِ من
این زمان خاموش و خالی مانده است
سینه ی از آرزو لبریز من
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشکِ غم از لب ربود
زندگی در لای رگ هایم فسرد
ای همه گل های از سرما کبود...
( فریدون مشیری )
سلام رفیق
مدتی نبودم
فریدون شاعر مورد علاقه من
..............
خوش باشی
تا بعد
سلام رفیق
ممنون که اومدی و سر زدی
شما چرا به روز نکردی
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا بعد
شاد باشی و موفق
من منتظرم
درود. عالی بود.سربلند باشی
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست! گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست!خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم!منتظرتم سری هم به ما بزن
سلام عزیزم
خیلی قشنگ بود ...
موفق باشی ...
سلام....
من دوباره اومدم یه سر بزن.....
سلام رفیق
من وبم فیلتر شد
الانم کم کم دارم به همه دوستان سر میزنم ونشونی خونه جدید رو میدم
شما رو لینک کردم
و سر میزنم
موفق باشی
سلام رفیق
خودت نمیدونی باهام چه کردی
اروم شدم
خیلی
فکر اینکه خیلی ها مثل من دارن تحمل میکنن
ممنون
راستی چرا خیلی وقته به روز نکردی
اون شعرتو بذار که از میلاد و برجش گفتی
یالا تنبلی نکن